خرید فیلترشکن inet فکر نمیکردم دیگر کسى پیدا بشود مرا را یاد گذشتهام بیندازد شغل و حرفه جوانیام را کنار گذاشته بودم خرید فیلتر شکن برای موبایل و خانهام را بارها عوض کرده بودم تا مبادا کسى ردى از من بگیرد وقتى آن روز پستچى در را زد خرید فیلتر شکن برای اندروید و نامه را دستم داد و خواست که توى دفترش را امضا کنم خیال کردم اشتباهى پیش آمده استخرید فیلتر شکن inet در طول آن همه سال کسى برایم نامه ننوشته بود خرید فیلتر شکن برای گوشی اندروید اما نشانى درست بود همان بود که باید باشد پاکت را که باز کردم دیدم آنچه سالها از آن فرار میکردم بالاخره اتفاق افتاده است نوشته روى کاغذ کوتاه بود خرید vpn و پیدا بود که نویسندهاش مرا میشناسد خواسته بود که به ملاقاتش بروم خرید فیلترشکن inet مرا همکار قدیمى خوانده بود و خودش را کسى که میخواهد آرامش را به من برگرداند خواسته بود که خرید فیلتر شکن کریو برای کامپیوتر بیش از این از خودم و از دیگران فرار نکنم و هیچوقت فراموش نکنم که آدمها راهى جز پناه بردن به یکدیگر ندارند پاى کاغذ فیلتر شکن قوی به جاى امضا نوشته بود دوستدار شما مقنیباشى
دوست داشتم خیال کنم که خواب میبینم یا کسى دارد خرید فیلتر شکن inet با من شوخى میکند چهطور همچو چیزى ممکن بود تنها شاهد ماجرا مالک پیر آن عمارت قدیمى سالها پیش مرده بود محال بود خرید فیلتر شکن برای کامپیوتر پیش از مرگش چیزى به کسى گفته باشد چون پاى خودش هم گیر بود او بود که پیشنهاد کرد لب ماجرا را تو بگذاریم و دهنمان را براى همیشه ببندیم
اولین چیزى که به خاطرم رسید این بود که خانهام را عوض کنم یا به شهر دیگرى بروم و باز خودم را گم خرید فیلترشکن inet و گور کنم اما کجا میتوانستم بروم کسى خرید vpn که بعد از آن همه سال پیدایم کرده بود بعد از این هم میتوانست ردم را بگیرد اگر میخواست مرا توى دردسر بیندازد برایم نامه نمینوشت و نمیخواست که به دیدارش برو